هيچ وقت تا حالا شده كسي بهت بگه: چي؟؟ پرنده نگري؟؟ چه كاريه؟؟
هيچ وقت شده كه بخواي دوستانت رو آلوده ي اين كار دوست داشتني بكني؟
هيچ وقت شده كه حسرت بخوري كه چرا قبلا با اين تفريح، سرگرمي -هر چي كه اسمش رو ميذاري- آْشنا نبودم؟
هيچ وقت شده بشيني و فكر كني پرنده نگري چيا برات داشته؟
هيچ وقت شده برات سوال شه كه آيا اين كار من حد و مرزي داره؟
دوست عزيز شما چرا پرنده نگري ( و پرنده شنوي!) مي كني؟
ديديد گاهي وقتا آدم يه حسي داره كه مي خواد بيان بكنه ولي كلمه پيدا نمي كنه؟ كمك كنيد كلمه پيدا كنم